بریده‌ای از کتاب بر قله‌های ناامیدی اثر سوزان سانتاگ

آرش زمانی

آرش زمانی

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

در این لحظه نه به چیزی باور دارم و نه امیدی. تمام اشکال و تعابیری که مایهٔ فریبندگی زندگی است برایم بی‌معناست. نه دلبستهٔ آینده‌ام و نه گذشته، اکنون نیز به کامم شوکران است. نمی‌دانم ناامیدم یا نه، چراکه فقدان امید الزاماً دال بر ناامیدی نیست. مرا هر چیزی می‌توان نامید، چرا که چیزی برای باختن ندارم. پاک‌باخته‌ام! پیرامون من گل‌ها غنچه می‌کنند و عندلیبان نغمه سر می‌دهند! چقدر دورم از همه‌چیز.

در این لحظه نه به چیزی باور دارم و نه امیدی. تمام اشکال و تعابیری که مایهٔ فریبندگی زندگی است برایم بی‌معناست. نه دلبستهٔ آینده‌ام و نه گذشته، اکنون نیز به کامم شوکران است. نمی‌دانم ناامیدم یا نه، چراکه فقدان امید الزاماً دال بر ناامیدی نیست. مرا هر چیزی می‌توان نامید، چرا که چیزی برای باختن ندارم. پاک‌باخته‌ام! پیرامون من گل‌ها غنچه می‌کنند و عندلیبان نغمه سر می‌دهند! چقدر دورم از همه‌چیز.

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.