بریدۀ کتاب
1402/12/10
3.5
0
صفحۀ 11
اومد سمتم و سرم را گرفت تو بغلش،دیگه اشک نبود.باصدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود.💜
اومد سمتم و سرم را گرفت تو بغلش،دیگه اشک نبود.باصدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود.💜
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.