بریدۀ کتاب

samaneh

1402/12/10

زنگی بدون تو هرگز
بریدۀ کتاب

صفحۀ 11

اومد سمتم و سرم را گرفت تو بغلش،دیگه اشک نبود.باصدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود.💜

اومد سمتم و سرم را گرفت تو بغلش،دیگه اشک نبود.باصدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود.💜

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.