بریده‌ای از کتاب شاهنشاه اثر ریشارد کاپوشینسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 98

مرد ترس را کنار گذاشته؛ این دقیقا آغاز انقلاب است. از همین‌جا شروع می‌شود. تا الان هروقت این دو مرد به هم می‌رسیدند، شخص سومی هم فورا خود را بینشان جا می‌کرد. این نفر سوم ترس بود. ترس متحد پلیس بود و خصم مرد لای جمعیت. ترس قوانین خودش را حاکم می‌کرد و درباره‌ی همه‌چیز تصمیم می‌گرفت. اما حالا دو مرد می‌فهمند که تنهایند، رودروی هم، و ترس غیبش زده. تا حالا ارتباط میان آن دو را احساسات شکل می‌داد، آمیزه‌ای از پرخاشگری، تحقیر، خشم و وحشت. اما حالا که ترس پس نشسته، این پیوند تباهی‌بخش و موحش هم یکباره در هم شکسته است.

مرد ترس را کنار گذاشته؛ این دقیقا آغاز انقلاب است. از همین‌جا شروع می‌شود. تا الان هروقت این دو مرد به هم می‌رسیدند، شخص سومی هم فورا خود را بینشان جا می‌کرد. این نفر سوم ترس بود. ترس متحد پلیس بود و خصم مرد لای جمعیت. ترس قوانین خودش را حاکم می‌کرد و درباره‌ی همه‌چیز تصمیم می‌گرفت. اما حالا دو مرد می‌فهمند که تنهایند، رودروی هم، و ترس غیبش زده. تا حالا ارتباط میان آن دو را احساسات شکل می‌داد، آمیزه‌ای از پرخاشگری، تحقیر، خشم و وحشت. اما حالا که ترس پس نشسته، این پیوند تباهی‌بخش و موحش هم یکباره در هم شکسته است.

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.