بریدهای از کتاب بر قلههای ناامیدی اثر سوزان سانتاگ
1404/2/26
صفحۀ 51
محکوم بودن به سرنوشتی سرسخت که گریزی از آن نیست و اینکه زمان جز شکلدادن به روند دراماتیک ویرانی به کار دیگری نمیآید نمودی از مشقت محتوم است. پس آیا نیستی رستگاری نیست؟ اما رستگاری چگونه میتواند در نیستی باشد؟ اگر رستگاری از طریق وجود تقریباً ناممکن است، چگونه میتواند در غیاب کامل وجود ممکن شود؟ از آنجا که نه در وجود و نه در عدم رستگاری نیست، بگذار این جهان با قوانین لایزالش تکهتکه شود.
محکوم بودن به سرنوشتی سرسخت که گریزی از آن نیست و اینکه زمان جز شکلدادن به روند دراماتیک ویرانی به کار دیگری نمیآید نمودی از مشقت محتوم است. پس آیا نیستی رستگاری نیست؟ اما رستگاری چگونه میتواند در نیستی باشد؟ اگر رستگاری از طریق وجود تقریباً ناممکن است، چگونه میتواند در غیاب کامل وجود ممکن شود؟ از آنجا که نه در وجود و نه در عدم رستگاری نیست، بگذار این جهان با قوانین لایزالش تکهتکه شود.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.