بریدۀ کتاب

دختر مهتاب

4.1

6

بریدۀ کتاب

صفحۀ 34

کوچک که بودم از هیولا های بدجنس توی قصه ها میترسیدم. حالا کم کم فهمیدم که به همان اندازه هم باید از لبخند بعضی ها و حرف هایی ترسید که از تیغ عمیق تر می بریدند. هرگز تصورش را هم نمیکردم کسانی مثل آن ها وجود داشته باشند، کسانی که با خرد کردن غرور دیگران و تماشای بدبختی شان احساس خوبی پیدا کنند.

کوچک که بودم از هیولا های بدجنس توی قصه ها میترسیدم. حالا کم کم فهمیدم که به همان اندازه هم باید از لبخند بعضی ها و حرف هایی ترسید که از تیغ عمیق تر می بریدند. هرگز تصورش را هم نمیکردم کسانی مثل آن ها وجود داشته باشند، کسانی که با خرد کردن غرور دیگران و تماشای بدبختی شان احساس خوبی پیدا کنند.

288

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.