بریدهای از کتاب سقوط اثر آلبر کامو
1404/4/11
صفحۀ 68
من مردی را میشناختم که بیست سال از زندگی خود را برای زنی گیج و احمق صرف کرده بود و همهچیز را، دوستان و کار و حتی حرمت زندگیش را، در راه او فدا کرده بود. با اینهمه شبی به این مطلب پی برد که هرگز اورا دوست نمیداشته است. در حقیقت او گرفتار ملال بود، مثل بسیاری از مردم گرفتار ملال بود و از این رو برای خود زندگی پردردسر و مصیبتباری ساخته بود. علت اغلب تعهدات انسانی این است که باید حادثهای روی دهد، ولو بندگی عاری از عشق، ولو جنگ یا مرگ باشد. بنابراین زنده باد مراسم تدفین!
من مردی را میشناختم که بیست سال از زندگی خود را برای زنی گیج و احمق صرف کرده بود و همهچیز را، دوستان و کار و حتی حرمت زندگیش را، در راه او فدا کرده بود. با اینهمه شبی به این مطلب پی برد که هرگز اورا دوست نمیداشته است. در حقیقت او گرفتار ملال بود، مثل بسیاری از مردم گرفتار ملال بود و از این رو برای خود زندگی پردردسر و مصیبتباری ساخته بود. علت اغلب تعهدات انسانی این است که باید حادثهای روی دهد، ولو بندگی عاری از عشق، ولو جنگ یا مرگ باشد. بنابراین زنده باد مراسم تدفین!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.