بریدهای از کتاب بازی با مرگ اثر زاهاریا استانکو
1403/10/19
صفحۀ 185
اگر دست کم از ادامه ی حیات روح در آن جهان مطمئن بودم و می دانستم که روح بعد از مرگ زنده می ماند و می تواند ببیند و بشنود و بفهمد، خیلی راحت می توانستم از جسم بی قواره و ناتوانم دست بکشم؛ ولی از جهان خاموش مردگان کسی بازنگشته که برای زندگان تعریف کند که آیا<جای دیگری> هست یا نه. من نه به "جای دیگری" اعتقاد داشتم، نه به موجودی که سرنوشت هریک از ساکنان زمین را تعیین میکند .
اگر دست کم از ادامه ی حیات روح در آن جهان مطمئن بودم و می دانستم که روح بعد از مرگ زنده می ماند و می تواند ببیند و بشنود و بفهمد، خیلی راحت می توانستم از جسم بی قواره و ناتوانم دست بکشم؛ ولی از جهان خاموش مردگان کسی بازنگشته که برای زندگان تعریف کند که آیا<جای دیگری> هست یا نه. من نه به "جای دیگری" اعتقاد داشتم، نه به موجودی که سرنوشت هریک از ساکنان زمین را تعیین میکند .
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.