بریده‌ای از کتاب ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 201

بعد فکرم رفت پیش آن جمعیتی که توی يك ،قبرستان مرا چپاندند توى يك قبر ، و بعد سنگی روی آن گذاشتند که اسم من رویش کنده شده بود . وسط مرده ها . پسر موقعی که آدم میمیرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره میکنند . من امیدوارم که وقتی مردم، يك آدم با فهم و شعوری پیدا بشود و جنازه مرا توی رودخانه ای ، جائی بیندازد . هر جا که میخواهد. باشد ، ولی فقط توی قبرستان، وسط مرده ها ، چالم نکنند . روزهای جمعه می آیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کار های مسخره . وقتی که آدم زنده نباشد ، گل را میخواهد چه کار ؟ مرده که به گل احتیاج ندارد .

بعد فکرم رفت پیش آن جمعیتی که توی يك ،قبرستان مرا چپاندند توى يك قبر ، و بعد سنگی روی آن گذاشتند که اسم من رویش کنده شده بود . وسط مرده ها . پسر موقعی که آدم میمیرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره میکنند . من امیدوارم که وقتی مردم، يك آدم با فهم و شعوری پیدا بشود و جنازه مرا توی رودخانه ای ، جائی بیندازد . هر جا که میخواهد. باشد ، ولی فقط توی قبرستان، وسط مرده ها ، چالم نکنند . روزهای جمعه می آیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کار های مسخره . وقتی که آدم زنده نباشد ، گل را میخواهد چه کار ؟ مرده که به گل احتیاج ندارد .

702

46

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.