بریده‌ای از کتاب حماسه‌ی سجادیه؛ جز حکایت دوست اثر سیدمهدی شجاعی

Sudabe

Sudabe

1403/12/15

بریدۀ کتاب

صفحۀ 354

-آرزوی من این است که با امام باشم تا انتهای ابدیت،تاخدا خداست.تاهمیشه. - خب این که آرزوی بزرگی نیست. - پس آرزوی بزرگ چیست؟ - چگونه بودن با امام !کفش و لباس هم همیشه با امامامند. - حرف درستی است !جمانه تو چقدر همیشه حرفهای درست میزنی - حرف درست که این نیست. - پس چیست؟ - آرزوی بزرگ آن است که نداشته باشی اش و جرأت خواستنش را هم نداشته باشی. این آرزوی تو را امام همان روزهای اول برآورده کرده است امام آرزوی من؟ کی؟! - همان وقت که تو گفتی اسمت رفیق است و امام گفت تو از این پس رفیق مایی. همۀ آرزوی من آن لحظه این بود که اسمم رفیق بود.

-آرزوی من این است که با امام باشم تا انتهای ابدیت،تاخدا خداست.تاهمیشه. - خب این که آرزوی بزرگی نیست. - پس آرزوی بزرگ چیست؟ - چگونه بودن با امام !کفش و لباس هم همیشه با امامامند. - حرف درستی است !جمانه تو چقدر همیشه حرفهای درست میزنی - حرف درست که این نیست. - پس چیست؟ - آرزوی بزرگ آن است که نداشته باشی اش و جرأت خواستنش را هم نداشته باشی. این آرزوی تو را امام همان روزهای اول برآورده کرده است امام آرزوی من؟ کی؟! - همان وقت که تو گفتی اسمت رفیق است و امام گفت تو از این پس رفیق مایی. همۀ آرزوی من آن لحظه این بود که اسمم رفیق بود.

21

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.