بریدۀ کتاب

نامه های گاندو: تمساحی از سیستان و بلوچستان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 78

توی چشم هایش نگاه کرد و گفت:( آخ بابا نداری بسوزه! من که نمی تونم تورو ببرم باغ وحش.) بعد بوسش کرد و ولش کرد . بچه گوزن هم فرار کرد و رفت. آنقدر داشنم شاخدر می آوردم که همین جور سر جایم خشکم زد تازه چشم هایش را دیدم که اشکی بود

توی چشم هایش نگاه کرد و گفت:( آخ بابا نداری بسوزه! من که نمی تونم تورو ببرم باغ وحش.) بعد بوسش کرد و ولش کرد . بچه گوزن هم فرار کرد و رفت. آنقدر داشنم شاخدر می آوردم که همین جور سر جایم خشکم زد تازه چشم هایش را دیدم که اشکی بود

15

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.