بریده‌ای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

مهتاب

مهتاب

1403/6/4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 271

بین کوزه شکسته ها ایستاده بود،با سرگشتگی عجیبی که در او بعید میدانستم.انگار او بود که شکسته بود و خُرد شده بود و کوزه ای داشت راه می‌رفت.

بین کوزه شکسته ها ایستاده بود،با سرگشتگی عجیبی که در او بعید میدانستم.انگار او بود که شکسته بود و خُرد شده بود و کوزه ای داشت راه می‌رفت.

155

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.