بریدهای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی
1403/6/4
صفحۀ 271
بین کوزه شکسته ها ایستاده بود،با سرگشتگی عجیبی که در او بعید میدانستم.انگار او بود که شکسته بود و خُرد شده بود و کوزه ای داشت راه میرفت.
بین کوزه شکسته ها ایستاده بود،با سرگشتگی عجیبی که در او بعید میدانستم.انگار او بود که شکسته بود و خُرد شده بود و کوزه ای داشت راه میرفت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.