بریده‌ای از کتاب 365 روز در صحبت مولانا اثر حسین الهی قمشه ای

محمد

محمد

1402/6/20

بریدۀ کتاب

صفحۀ 193

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم گر ز داغ هجر او دردی ست در دلهای ما ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم این کنیم و صد چنین و منّتش بر جانِ ماست جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم... . . . .

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم گر ز داغ هجر او دردی ست در دلهای ما ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم این کنیم و صد چنین و منّتش بر جانِ ماست جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم... . . . .

1

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.