بریدۀ کتاب
1403/1/18
صفحۀ 148
سام حوله اش رابه تن داشت ودر دستش یک جعبه کوچک مستطیل شکل گرفته بود.وقتی آن را دیدم فکر کردم جعبه جواهرات است.خواستم از خوشحالی فریادبزنم.سام جعبه را به سوی من گرفت من از دیدن آن نزدیک بود شاخ دربیاورم،این دیگر چه بود؟
سام حوله اش رابه تن داشت ودر دستش یک جعبه کوچک مستطیل شکل گرفته بود.وقتی آن را دیدم فکر کردم جعبه جواهرات است.خواستم از خوشحالی فریادبزنم.سام جعبه را به سوی من گرفت من از دیدن آن نزدیک بود شاخ دربیاورم،این دیگر چه بود؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.