بریدهای از کتاب روی شانه های نونا اثر جولی لی
1404/3/29
صفحۀ 63
من فقط چند باری توانسته بودم او را ببینم ،آن هم اواخر شب یا در تاریک روشن اول صبح؛ طوری که شک داشتم پدرم را دیده بودم یا روحش را.دلم برایش تنگ شده بود.
من فقط چند باری توانسته بودم او را ببینم ،آن هم اواخر شب یا در تاریک روشن اول صبح؛ طوری که شک داشتم پدرم را دیده بودم یا روحش را.دلم برایش تنگ شده بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.