بریدۀ کتاب

مهدیه

1403/4/21

شب های حرم خانه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 190

به یاد سال های جوانی اش افتاده بود . سالهایی که کنیز جیران بود و از ارسی های نیمه کاره ی همان عمارت میدید که چطور شاه با جیران اسب سواری می‌کند و زنان دیگر با خشم به خانم او می‌نگرند. از اینکه به قول خودشان سلطان به آن گدا زاده توجه می‌کرد و در باغ کامرانیه برایش عمارت می‌ساخت، خونشان منجمد میشد.😔

به یاد سال های جوانی اش افتاده بود . سالهایی که کنیز جیران بود و از ارسی های نیمه کاره ی همان عمارت میدید که چطور شاه با جیران اسب سواری می‌کند و زنان دیگر با خشم به خانم او می‌نگرند. از اینکه به قول خودشان سلطان به آن گدا زاده توجه می‌کرد و در باغ کامرانیه برایش عمارت می‌ساخت، خونشان منجمد میشد.😔

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.