بریده‌ای از کتاب خردم کن اثر طاهره مافی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 92

امید مرا در آغوش میکشد،میان بازوانش نگه میدارد،اشک‌هایم را پاک میکند و میگوید امروز و فردا و دوروز بعد خوب خواهد بود و من چنان وهم زده ام که به خودم جرأت میدهم باور کنم.

امید مرا در آغوش میکشد،میان بازوانش نگه میدارد،اشک‌هایم را پاک میکند و میگوید امروز و فردا و دوروز بعد خوب خواهد بود و من چنان وهم زده ام که به خودم جرأت میدهم باور کنم.

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.