بریدهای از کتاب لوییزیانا اثر کیت دی کامیلو
20 ساعت پیش
صفحۀ 80
بیشتر به چهره ی او دقت کردم. موی زیادی درون بینی او بود. گفتم: «این بسته های بادام زمینی چند هستند؟» این جمله را در حالی گفتم که هیچ پولی در جیبم نداشتم. مامان بزرگ همیشه می گفت: «قیمت را به شکلی بپرس که انگار قصد خرید آن جنس را داری.» او یک دستمال لکه دار زردرنگ را از جیبش درآورد و با آن پیشانی اش را پاک کرد. دستانش به خاطر روغن و گریس کاملا سیاه شده بود. گفتم: «من رو مجبور کردند که خونه ام رو ترک کنم.» .....
بیشتر به چهره ی او دقت کردم. موی زیادی درون بینی او بود. گفتم: «این بسته های بادام زمینی چند هستند؟» این جمله را در حالی گفتم که هیچ پولی در جیبم نداشتم. مامان بزرگ همیشه می گفت: «قیمت را به شکلی بپرس که انگار قصد خرید آن جنس را داری.» او یک دستمال لکه دار زردرنگ را از جیبش درآورد و با آن پیشانی اش را پاک کرد. دستانش به خاطر روغن و گریس کاملا سیاه شده بود. گفتم: «من رو مجبور کردند که خونه ام رو ترک کنم.» .....
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.