بریده‌ای از کتاب پدر، عشق و پسر اثر سیدمهدی شجاعی

هانیه

هانیه

1403/11/5

بریدۀ کتاب

صفحۀ 7

بنشین لیلا! این طور با چشم‌های غم گرفته و اشکبار، به من خیره نشو. من آتش این دل سوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمی‌توانم کرد. هر چند تو هر روز بر زخم‌های من مرهمی تازه گذاشتی و من هر روز بر جگر دندان گزیده تو جراحت تازه‌ای نشاندم، اما کیست که بتواند این همه غم‌ را در نگاه یک زن ببیند و تاب بیاورد؟!

بنشین لیلا! این طور با چشم‌های غم گرفته و اشکبار، به من خیره نشو. من آتش این دل سوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمی‌توانم کرد. هر چند تو هر روز بر زخم‌های من مرهمی تازه گذاشتی و من هر روز بر جگر دندان گزیده تو جراحت تازه‌ای نشاندم، اما کیست که بتواند این همه غم‌ را در نگاه یک زن ببیند و تاب بیاورد؟!

10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.