بریده‌ای از کتاب بایگانی ادبی پلیس مخفی اثر ویتالی شنتالینسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 431

محبوبم ، دوست دور از من ، عزیزم هیچ کلماتی ندارم که با آنها این نامه را که شاید هرگز آن را نخوانی بنویسم ،دارم در خلا مینویسم .. اوسیپ من ، چه لذتی بود زندگی کودکانه ای که با هم داشتیم ، بگو مگو هایمان ، جیغ و داد هایمان ، بازی هایمان ،عشقمان یادت هست، چگونه ضیافت های را با پول گدایی در خانه های مفلوک دوران آوراگیهایمان برپا می کردیم ، یادت هست ،چقدر مزه نان خوب بود زمانی که یافتن آن در حکم معجزه ای بود ،سپس بین ما تقسیم به دو می شد ، فقر شادمانه ما و آن شعر ...؟ هر روز و هرساعت آن زندگی سخت برایم سخت و متبرک است ، دوست من ، راهنمایی نامرئی من من هرگز هیچ فرصتی نیافتم که به تو بگویم چقدر عاشقت هستم .. این منم نادژدا ، تو کجای ؟

محبوبم ، دوست دور از من ، عزیزم هیچ کلماتی ندارم که با آنها این نامه را که شاید هرگز آن را نخوانی بنویسم ،دارم در خلا مینویسم .. اوسیپ من ، چه لذتی بود زندگی کودکانه ای که با هم داشتیم ، بگو مگو هایمان ، جیغ و داد هایمان ، بازی هایمان ،عشقمان یادت هست، چگونه ضیافت های را با پول گدایی در خانه های مفلوک دوران آوراگیهایمان برپا می کردیم ، یادت هست ،چقدر مزه نان خوب بود زمانی که یافتن آن در حکم معجزه ای بود ،سپس بین ما تقسیم به دو می شد ، فقر شادمانه ما و آن شعر ...؟ هر روز و هرساعت آن زندگی سخت برایم سخت و متبرک است ، دوست من ، راهنمایی نامرئی من من هرگز هیچ فرصتی نیافتم که به تو بگویم چقدر عاشقت هستم .. این منم نادژدا ، تو کجای ؟

64

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.