بریده‌ای از کتاب فرهنگ رنسانس در ایتالیا اثر یاکوب بورکهارت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 36

در زمانی شهروندان یکی از شهرها فرمانده سپاهی داشت که آنان را از فشار دشمن رهایی بخشیده بود، شهروندان هر روز با هم شور می کردند که با چه پاداشی از او سپاسگذاری کنند، زیرا هیچ پاداشی حتی گماشتن او به فرمانروایی شهر به نظرشان کافی نبود. سر انجام شهروندی به پا خاست و گفت: " بگذارید او را بکشیم و گورش را به عنوان مزار قدیس حامی شهر زیارتگاه سازیم. " این پیشنهاد پذیرفته شد...

در زمانی شهروندان یکی از شهرها فرمانده سپاهی داشت که آنان را از فشار دشمن رهایی بخشیده بود، شهروندان هر روز با هم شور می کردند که با چه پاداشی از او سپاسگذاری کنند، زیرا هیچ پاداشی حتی گماشتن او به فرمانروایی شهر به نظرشان کافی نبود. سر انجام شهروندی به پا خاست و گفت: " بگذارید او را بکشیم و گورش را به عنوان مزار قدیس حامی شهر زیارتگاه سازیم. " این پیشنهاد پذیرفته شد...

20

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.