بریدۀ کتاب
1403/5/12
4.7
0
صفحۀ 265
دست هایش به پایین سُر خوردند تا پشت زانو هایم را بگیرد و با نیشخندی موذیانه گفت :《 تو رستگاری ام هستی ، فیرا.》
دست هایش به پایین سُر خوردند تا پشت زانو هایم را بگیرد و با نیشخندی موذیانه گفت :《 تو رستگاری ام هستی ، فیرا.》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.