بریدۀ کتاب

قلمرو خار و رز: دربار مه و خشم (بخش اول)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 265

دست هایش به پایین سُر خوردند تا پشت زانو هایم را بگیرد و با نیشخندی موذیانه گفت :《 تو رستگاری ام هستی ، فیرا.》

دست هایش به پایین سُر خوردند تا پشت زانو هایم را بگیرد و با نیشخندی موذیانه گفت :《 تو رستگاری ام هستی ، فیرا.》

47

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.