بریده‌ای از کتاب تاج نفرین شده اثر کاترین وبر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 188

تور با چشمان طوفان زده اش به او نگاه کرد و رن احساس کرد الان است که در طوفان چشم هایش گم شود .( پس بهم قول بده این کارو نمیکنی ) + یه کاری نکن مجبور شم بهت دروغ بگم

تور با چشمان طوفان زده اش به او نگاه کرد و رن احساس کرد الان است که در طوفان چشم هایش گم شود .( پس بهم قول بده این کارو نمیکنی ) + یه کاری نکن مجبور شم بهت دروغ بگم

12

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.