بریده‌ای از کتاب عذاب شبانه اثر ماریکه لوکاس راینفلد

kan@shi

kan@shi

1404/1/7

بریدۀ کتاب

صفحۀ 55

هیچ کس قلب مرا نمی شناسد.آن زیر کاپشنم،پوستم،دنده هایم،در اعماق،پنهان شده است.قلب من نُه ماهی که در شکم مادرم بودم اهمیت داشت،اما همین که شکمش را ترک کردم دیگر برای کسی مهم نبود که به قدر کافی در ساعت می تپد یا نه.هیچ کس نگران نیست بایستد و یا از ترس یا اضطراب تند بزند.همه ی این ها بهم می گوید یک جای کار می لنگد.🖤🍁

هیچ کس قلب مرا نمی شناسد.آن زیر کاپشنم،پوستم،دنده هایم،در اعماق،پنهان شده است.قلب من نُه ماهی که در شکم مادرم بودم اهمیت داشت،اما همین که شکمش را ترک کردم دیگر برای کسی مهم نبود که به قدر کافی در ساعت می تپد یا نه.هیچ کس نگران نیست بایستد و یا از ترس یا اضطراب تند بزند.همه ی این ها بهم می گوید یک جای کار می لنگد.🖤🍁

707

58

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.