بریده‌ای از کتاب داستان مادری که دختر پسرش شد اثر قلی خیاط

بریدۀ کتاب

صفحۀ 70

در این دنیای آزادِ جنده صفتِ بی قید و بندی که همه چیز به طرز غمباری از دست می‌رود، دلم میخواست می‌توانستم دست و پایم را، مثل پدرم، به قفل و زنجیر نیرویی ببندم که خیال قدرتش از بالای خیالتان می‌گذرد، و باقی می‌ماند.

در این دنیای آزادِ جنده صفتِ بی قید و بندی که همه چیز به طرز غمباری از دست می‌رود، دلم میخواست می‌توانستم دست و پایم را، مثل پدرم، به قفل و زنجیر نیرویی ببندم که خیال قدرتش از بالای خیالتان می‌گذرد، و باقی می‌ماند.

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.