بریدهای از کتاب فرندز؛ دوستان و عاشقان اثر متیو پری
1403/12/5
صفحۀ 26
به عشق نیاز دارم؛ اما به آن اعتماد ندارم. اگر نقشم را رها کنم، چندلر درونم را بیخیال شوم، و خود واقعیام را نشانتان دهم، ممکن است من را ببینید؛ اما بدتر از آن، ممکن است من را ببینید و بگذارید و بروید و من نمیتوانم این را تحمل کنم. من را میکشد. دیگر نمیتوانم. من را تبدیل میکند به ذرهای غبار و محوم میکند. برای همین، من قبل از شما میگذارم و میروم. در ذهنم مشکلی از شما میسازم و بعد باورش میکنم. بعد میگذارم و میروم. اما نمیشود که همهشان ایراد و مشکلی داشته باشند.
به عشق نیاز دارم؛ اما به آن اعتماد ندارم. اگر نقشم را رها کنم، چندلر درونم را بیخیال شوم، و خود واقعیام را نشانتان دهم، ممکن است من را ببینید؛ اما بدتر از آن، ممکن است من را ببینید و بگذارید و بروید و من نمیتوانم این را تحمل کنم. من را میکشد. دیگر نمیتوانم. من را تبدیل میکند به ذرهای غبار و محوم میکند. برای همین، من قبل از شما میگذارم و میروم. در ذهنم مشکلی از شما میسازم و بعد باورش میکنم. بعد میگذارم و میروم. اما نمیشود که همهشان ایراد و مشکلی داشته باشند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.