بریده‌ای از کتاب آفتاب در حصار (روایت داستانی زندگی امام هادی (ع)) اثر زهرا مرتضوی

majid taran

majid taran

1404/1/9

بریدۀ کتاب

صفحۀ 96

روزهای آخر عمر امام بود که به او گفتم: «آقاجان، به من دعایی یاد بدهید که به خدا نزدیک شوم.» دعایی است که من خودم زیاد می خوانم و از خدا هم خواسته ام هر کس این دعا را در حرم من بخواند ناامید برنگردد؛ یا عدّتی عندالعُدد و یا رجائی و المعتمد و یا کهفی و السند و یا واحد و یا واحد یا قل هوالله احد و اسألک اللهم بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل فی خلقک مثلهم احداً ان تصلی علیهم و تفعل بی‌کذا و کذا.»(به جای کذا حاجت را ذکر کن) "امام هادی سلام الله علیه"

روزهای آخر عمر امام بود که به او گفتم: «آقاجان، به من دعایی یاد بدهید که به خدا نزدیک شوم.» دعایی است که من خودم زیاد می خوانم و از خدا هم خواسته ام هر کس این دعا را در حرم من بخواند ناامید برنگردد؛ یا عدّتی عندالعُدد و یا رجائی و المعتمد و یا کهفی و السند و یا واحد و یا واحد یا قل هوالله احد و اسألک اللهم بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل فی خلقک مثلهم احداً ان تصلی علیهم و تفعل بی‌کذا و کذا.»(به جای کذا حاجت را ذکر کن) "امام هادی سلام الله علیه"

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.