بریدهای از کتاب ساعت بی عقربه اثر کارسون مکالرز
1403/12/17
صفحۀ 217
مالون که پاکت سبزیها هنوز توی بغلش بود میتوانست تنِش توی اتاق را حس کند. واضح بود که اوضاع هر روز همین بود. با خودش گفت که این وسط کدامشان دیوانه است؟ قاضی پیر؟ کاکا سیاه چشم آبی؟ خودش؟ یا لانگ فلو؟ محتاطانه گفت:《از یاغچهمون یهکمی برگ شلغم و کلمبرگ سبز براتون آوردم.》
مالون که پاکت سبزیها هنوز توی بغلش بود میتوانست تنِش توی اتاق را حس کند. واضح بود که اوضاع هر روز همین بود. با خودش گفت که این وسط کدامشان دیوانه است؟ قاضی پیر؟ کاکا سیاه چشم آبی؟ خودش؟ یا لانگ فلو؟ محتاطانه گفت:《از یاغچهمون یهکمی برگ شلغم و کلمبرگ سبز براتون آوردم.》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.