بریدهای از کتاب فابل اثر آدرین یانگ
1404/5/18

4.2
126
صفحۀ 256
نوک انگشتانش لای موهایم سر خورد و مرا به سمت خودش کشید و قبل از اینکه حتی بتوانم به کاری که او انجام میداد فکر کنم،او مرا بوسید. دستانش دور من حلقه شد و من خودم را در او جمع کردم،جایگاهی را زیر چانه او پیدا کردم و او مرا در آغوش گرفت.خیلی سفت. انگار داشت مانع از متلاشی شدنم میشد.و همین کار را هم کرد.چون آن اتفاق آسمان شب تاریک پر از ستاره و ماه و دنباله دار های شعله ور را در وجودم گشود. آن تاریکی جای خود را به آتش سوزان خورشید که زیر پوستم میدوید داد.
نوک انگشتانش لای موهایم سر خورد و مرا به سمت خودش کشید و قبل از اینکه حتی بتوانم به کاری که او انجام میداد فکر کنم،او مرا بوسید. دستانش دور من حلقه شد و من خودم را در او جمع کردم،جایگاهی را زیر چانه او پیدا کردم و او مرا در آغوش گرفت.خیلی سفت. انگار داشت مانع از متلاشی شدنم میشد.و همین کار را هم کرد.چون آن اتفاق آسمان شب تاریک پر از ستاره و ماه و دنباله دار های شعله ور را در وجودم گشود. آن تاریکی جای خود را به آتش سوزان خورشید که زیر پوستم میدوید داد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.