بریده‌ای از کتاب سه ماه رویایی: زندگینامه و خاطرات شهید کاظم عاملو اثر علیرضا کلامی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

واقعاً در شرايط امروز نمي‌شود درباره او خیلی حرف زد. چون کسي اين چيزها را قبول نمي‌کند. کاظم يک شب در همان بانه يکهو بلند شد و فریاد کشید که: «بلند شيد! اهل بيت(ع)اومدن اينجا. امام زمان(عج) اومده. بلند شيد... .» و ریخت به هم... همه بهت‌زده شده بوديم. با قضايايي که بعدها پيش آمد، شك ما به يقين بدل شد که خبرهایی هست. همان وقت‌ها يکي از بچه‌ها که اهل شهر دیگری بود و شناختی از او نداشت مي‌گفت: «اين حرف‌ها دروغه؛ نزنيد!» و هيچ جوره زير بار نمي‌رفت و باور نمي‌کرد. گاهي هم که دورش جمع می‌شدیم، گله مي‌کرد که چرا نمي‌گذاريد بخوابيم! اما بعد از مدتی به دنبال كاظم راه افتاد. نفهميدم چطور. حتي بعدها با پای خودش مي‌آمد سمنان پيش شهید عاملو و بچه‌ها. نمي‌دانم چه شد که تا اين اندازه تغيير كرد. تا جايي که حتی به همراه ما به سفر مشهد هم آمد. اينقدر عوض شد. برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو با اندکی تغییر

واقعاً در شرايط امروز نمي‌شود درباره او خیلی حرف زد. چون کسي اين چيزها را قبول نمي‌کند. کاظم يک شب در همان بانه يکهو بلند شد و فریاد کشید که: «بلند شيد! اهل بيت(ع)اومدن اينجا. امام زمان(عج) اومده. بلند شيد... .» و ریخت به هم... همه بهت‌زده شده بوديم. با قضايايي که بعدها پيش آمد، شك ما به يقين بدل شد که خبرهایی هست. همان وقت‌ها يکي از بچه‌ها که اهل شهر دیگری بود و شناختی از او نداشت مي‌گفت: «اين حرف‌ها دروغه؛ نزنيد!» و هيچ جوره زير بار نمي‌رفت و باور نمي‌کرد. گاهي هم که دورش جمع می‌شدیم، گله مي‌کرد که چرا نمي‌گذاريد بخوابيم! اما بعد از مدتی به دنبال كاظم راه افتاد. نفهميدم چطور. حتي بعدها با پای خودش مي‌آمد سمنان پيش شهید عاملو و بچه‌ها. نمي‌دانم چه شد که تا اين اندازه تغيير كرد. تا جايي که حتی به همراه ما به سفر مشهد هم آمد. اينقدر عوض شد. برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو با اندکی تغییر

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.