بریدهای از کتاب حرف هایی که کاش می زدم اثر کیتلین کلی
1403/10/28
صفحۀ 1
بعضی وقتا شاهدختِ توی برج احتیاجی به شاهزاده نداره. بعضی وقتا این ملکه ی شیطون صفت نیست که اونُ بالا توی برج زندانی کرده. بعضی وقتا خود شاهدخته که خودشُ توی برج بلند و دلگیرِ زیرِ آسمونِ گرفته زندانی کرده و بعضی وقتا کسی صدای فریاد زدنا و کمک خواستناشُ نمیشنوه. این همون زمانیه که شاهدخت تصمیم میگیره خودشُ نجات بده. بعضی وقتا این دختر اصلا یه شاهدخت نیست. بلکه فقط دختری با ذهن پریشونه. اون خودش میتونه با شیطونا بجنگه و راهشُ از بالای برج به پایین باز کنه. زمان میبره، اما اون از پسش برمیاد.
بعضی وقتا شاهدختِ توی برج احتیاجی به شاهزاده نداره. بعضی وقتا این ملکه ی شیطون صفت نیست که اونُ بالا توی برج زندانی کرده. بعضی وقتا خود شاهدخته که خودشُ توی برج بلند و دلگیرِ زیرِ آسمونِ گرفته زندانی کرده و بعضی وقتا کسی صدای فریاد زدنا و کمک خواستناشُ نمیشنوه. این همون زمانیه که شاهدخت تصمیم میگیره خودشُ نجات بده. بعضی وقتا این دختر اصلا یه شاهدخت نیست. بلکه فقط دختری با ذهن پریشونه. اون خودش میتونه با شیطونا بجنگه و راهشُ از بالای برج به پایین باز کنه. زمان میبره، اما اون از پسش برمیاد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.