بریدهای از کتاب منم یه مادرم اثر لطیفه نجاتی
دیروز
صفحۀ 43
برای اینکه خوب تربیت شوند، تا آنجا که به عقلم میرسید، و به دستم، کم نگذاشتم. قید شاغل شدن را هم زدم که تربیتشان در نبودنم ضربه نخورد. همین پیش خودم صدآفرین میگفتم به مادرهایی که، هم کار میکنند، هم بچه بزرگ کردن را خوب بلدند؛ ولی مادر خوب شاغل را، قواره ی خودم نمیدیدم. توی همدان دست تنها بودم و نمیتوانستم روی کمک تمام عیار کسی حساب کنم. یا با بیرون رفتن من از در خانه، بچه ها از تنهایی ضربه میخوردند، یا با آمدن پرستار به خانه، زیر دست تفکر دیگری بزرگ میشدند.
برای اینکه خوب تربیت شوند، تا آنجا که به عقلم میرسید، و به دستم، کم نگذاشتم. قید شاغل شدن را هم زدم که تربیتشان در نبودنم ضربه نخورد. همین پیش خودم صدآفرین میگفتم به مادرهایی که، هم کار میکنند، هم بچه بزرگ کردن را خوب بلدند؛ ولی مادر خوب شاغل را، قواره ی خودم نمیدیدم. توی همدان دست تنها بودم و نمیتوانستم روی کمک تمام عیار کسی حساب کنم. یا با بیرون رفتن من از در خانه، بچه ها از تنهایی ضربه میخوردند، یا با آمدن پرستار به خانه، زیر دست تفکر دیگری بزرگ میشدند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.