بریدهای از کتاب جزیره روز پیشین اثر اومبرتو اکو
13 ساعت پیش
صفحۀ 11
با وجود این، به تحقیر خود می بالم و از آن جا که به چنین مزیتی محکوم به زیستنم، از رستگاری کمابیش نفرت انگیزی بهره مندم: و تا آن جا که حافظه ی بشری در یاد دارد، به نظرم، یگانه موجود از نژاد بشرم که به عنوان غریقی، بر روی یک کشتی متروکه حضور دارم روبرتو به مدت چندین روز، در میان امواج اقیانوس سرگردان بود و بر روی تخته چوبی، بر روی شکم دراز کشیده بود تا از نور خورشید نابینا نگردد. به راستی او تا چه مدت، گردنش را به شیوه ای غیرطبیعی دراز کرده بود تا از نوشیدن آب دریا پرهیز کند، درحالی که بدنش از نمک شور دریا سوخته بود؟
با وجود این، به تحقیر خود می بالم و از آن جا که به چنین مزیتی محکوم به زیستنم، از رستگاری کمابیش نفرت انگیزی بهره مندم: و تا آن جا که حافظه ی بشری در یاد دارد، به نظرم، یگانه موجود از نژاد بشرم که به عنوان غریقی، بر روی یک کشتی متروکه حضور دارم روبرتو به مدت چندین روز، در میان امواج اقیانوس سرگردان بود و بر روی تخته چوبی، بر روی شکم دراز کشیده بود تا از نور خورشید نابینا نگردد. به راستی او تا چه مدت، گردنش را به شیوه ای غیرطبیعی دراز کرده بود تا از نوشیدن آب دریا پرهیز کند، درحالی که بدنش از نمک شور دریا سوخته بود؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.