بریدهای از کتاب قلبی بس خشمگین و شکسته اثر بریجید کمرر
1403/11/20
صفحۀ 136
به آرامی می گویم:« یه شاهدخت نباید جلوی یه زندانی زانو بزنه.» این کلمات همان کلماتی هستند که وقتی محافظ بودم زیاد آنها را میگفتم و انتظار دارم حرفهایم او را یاد جایگاهش بیندازد.تا وادارش کنم دوباره روی پایش بایستد. بجای آن ، دستش را روی گونه ام میگذارد ؛ و این تقریبا باعث از درون ویران شدنم میشود ، چشمانم را میبندم و سرم را برمیگردانم...
به آرامی می گویم:« یه شاهدخت نباید جلوی یه زندانی زانو بزنه.» این کلمات همان کلماتی هستند که وقتی محافظ بودم زیاد آنها را میگفتم و انتظار دارم حرفهایم او را یاد جایگاهش بیندازد.تا وادارش کنم دوباره روی پایش بایستد. بجای آن ، دستش را روی گونه ام میگذارد ؛ و این تقریبا باعث از درون ویران شدنم میشود ، چشمانم را میبندم و سرم را برمیگردانم...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.