بریده‌ای از کتاب رمان های سه گانه چرخ گردون (سه جلد در یک مجلد) اثر جمیله گوین

بریدۀ کتاب

صفحۀ 154

صدا بسیار نزدیک بود. مارویندر احساس کرد نفس او را کم و بیش روی گردنش احساس می‌کند. _حالا این قلمرو پادشاهی توست‌ و تا جایی که چشمانت می‌بینند به تو تعلق دارد. این قلمرو روزگاری از آن من بود اما حالا همه را به تو می‌دهم. چون شهبانویی والامقام گام بردار و با چشم بر آنچه می‌بینی ادعای مالکیت کن. مارویندر قدم می‌زد و همچنان که لباس های لطیف عروسی دور بدنش می‌پیچد، خود را شهبانویی احساس می‌کرد.

صدا بسیار نزدیک بود. مارویندر احساس کرد نفس او را کم و بیش روی گردنش احساس می‌کند. _حالا این قلمرو پادشاهی توست‌ و تا جایی که چشمانت می‌بینند به تو تعلق دارد. این قلمرو روزگاری از آن من بود اما حالا همه را به تو می‌دهم. چون شهبانویی والامقام گام بردار و با چشم بر آنچه می‌بینی ادعای مالکیت کن. مارویندر قدم می‌زد و همچنان که لباس های لطیف عروسی دور بدنش می‌پیچد، خود را شهبانویی احساس می‌کرد.

339

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.