بریده‌ای از کتاب کیمیای محبت: یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) اثر محمد محمدی ری شهری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

لباس جناب شیخ بسیار ساده و در عین حال تمیز بود.نوع پوشش او نیمه روحانی بود. چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد و عرق چین بر سر می‌گذاشت عبا بر دوش می‌انداخت. نکته قابل توجه اینکه او حتی در لباس پوشیدن هم قصد قربت داشت. تنها یک بار که برای خوشایند دیگران ابا بر دوش انداخت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شیخ، خود، این داستان را چنین تعریف کرد: نفس، اعجوبه است. شبی دیدم که حجاب دارم و طبق معمول همیشه نمی‌توانم حضور پیدا کنم. ریشه یابی کردم و با تقاضای عاجزانه، متوجه شدم عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت :دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم. و من هنگام نماز برای خوشایند او عبای خود را به دوش انداختم.

لباس جناب شیخ بسیار ساده و در عین حال تمیز بود.نوع پوشش او نیمه روحانی بود. چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد و عرق چین بر سر می‌گذاشت عبا بر دوش می‌انداخت. نکته قابل توجه اینکه او حتی در لباس پوشیدن هم قصد قربت داشت. تنها یک بار که برای خوشایند دیگران ابا بر دوش انداخت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شیخ، خود، این داستان را چنین تعریف کرد: نفس، اعجوبه است. شبی دیدم که حجاب دارم و طبق معمول همیشه نمی‌توانم حضور پیدا کنم. ریشه یابی کردم و با تقاضای عاجزانه، متوجه شدم عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت :دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم. و من هنگام نماز برای خوشایند او عبای خود را به دوش انداختم.

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.