بریده‌ای از کتاب گلهای خاک: فصل آخر کتاب پابرهنه ها اثر زاهاریا استانکو

آوا

آوا

1403/10/4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 33

در قلبم...در قلبم زهر روی هم می ریخت و در کنار اشکهای دیگری که از چشمانم جاری نشده بود، انباشته می شد. به خودم گفتم: جمع شوید ای قطرات زهر! زمانی فرا خواهد رسید که شمارا به کسانی خواهم چشاند که از دست آنان رنج می بریم و می گرییم.

در قلبم...در قلبم زهر روی هم می ریخت و در کنار اشکهای دیگری که از چشمانم جاری نشده بود، انباشته می شد. به خودم گفتم: جمع شوید ای قطرات زهر! زمانی فرا خواهد رسید که شمارا به کسانی خواهم چشاند که از دست آنان رنج می بریم و می گرییم.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.