بریدهای از کتاب بیا مشهد: زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
5 روز پیش
صفحۀ 42
علی نمی توانست حتی پایش را زمین بگذارد. عصب پا از بین رفته بود. تقریبا رسیده بودیم به نزدیک ضریح که علی از خود بی خود شد و فریاد زد:« یا مهدی...» سریع او را گرفتند و با ما به اتاق خودشان که پنجرهاش رو به مسجد گوهرشاد باز میشد، بردند. مردم جمع شده بودند. خبر شفایافتن یک جانباز خیلی سریع پخش شد. جانبازی که با صندلی چرخدار آمده و عصب پایش قطع بود، حالا با پای خودش راه میرود!
علی نمی توانست حتی پایش را زمین بگذارد. عصب پا از بین رفته بود. تقریبا رسیده بودیم به نزدیک ضریح که علی از خود بی خود شد و فریاد زد:« یا مهدی...» سریع او را گرفتند و با ما به اتاق خودشان که پنجرهاش رو به مسجد گوهرشاد باز میشد، بردند. مردم جمع شده بودند. خبر شفایافتن یک جانباز خیلی سریع پخش شد. جانبازی که با صندلی چرخدار آمده و عصب پایش قطع بود، حالا با پای خودش راه میرود!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
