بریدهای از کتاب تاریخ بیهقی: با معنی واژهها و شرح بیتها و جملههای دشوار و امثال و حکم و برخی نکته های دستوری و ادبی اثر محمدبن حسین بیهقی
5 روز پیش
صفحۀ 233
و از خواجهٔ عمید عبدالرزاق شنودم که این شب که دیگر روزِ آن حسنک را بر دار میکردند بوسهل نزدیک پدرم آمد نماز خفتن، پدرم گفت چرا آمدهای؟ گفت نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد، که نباید رقعتی نویسد به سلطان در باب حسنک به شفاعت. پدرم گفت « بنوشتمی، اما شما تباه کردهاید. و سخت ناخوب است» و به جایگاه خواب رفت.
و از خواجهٔ عمید عبدالرزاق شنودم که این شب که دیگر روزِ آن حسنک را بر دار میکردند بوسهل نزدیک پدرم آمد نماز خفتن، پدرم گفت چرا آمدهای؟ گفت نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد، که نباید رقعتی نویسد به سلطان در باب حسنک به شفاعت. پدرم گفت « بنوشتمی، اما شما تباه کردهاید. و سخت ناخوب است» و به جایگاه خواب رفت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.