بریدهای از کتاب پسر هزارساله اثر راس ولفورد
3 روز پیش
صفحۀ 217
من آرزو دارم بزرگ شوم، مرد شوم. آرزو دارم برای انجام دادن کاری در عجله باشم و نگران این باشم که وقتم تمام شود. آرزو دارم احساس کنم که زندگی باارزش است. احساس کنم که باید هرچه در توان دارم، در هر روز آفتابی و در هر شب سرد در زندگیام به کار ببرم. بدانم دوران کودکی ارزشمند است، چون تا ابد باقی نمیماند. دوستانی مثل ایدن و راکسی داشته باشم که به من عجیب نگاه نمیکنند و وقتی نمیتوانم مثل آنها بزرگ شوم، به من پشت نمیکنند.
من آرزو دارم بزرگ شوم، مرد شوم. آرزو دارم برای انجام دادن کاری در عجله باشم و نگران این باشم که وقتم تمام شود. آرزو دارم احساس کنم که زندگی باارزش است. احساس کنم که باید هرچه در توان دارم، در هر روز آفتابی و در هر شب سرد در زندگیام به کار ببرم. بدانم دوران کودکی ارزشمند است، چون تا ابد باقی نمیماند. دوستانی مثل ایدن و راکسی داشته باشم که به من عجیب نگاه نمیکنند و وقتی نمیتوانم مثل آنها بزرگ شوم، به من پشت نمیکنند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.