بریدهای از کتاب همیشه مردها مقصرند اثر عباس اژدرالدینی
1402/12/18
صفحۀ 140
«مری» بعد از ظهر یک روز خسته کننده به منزل می آید. او نیاز دارد که در مورد آن روز، با شوهرش صحبت کند. می گوید: «اینقدر کار هست که وقتی برای خود ندارم.» «تام» می گوید: «باید استعفا بدهی. احتیاج نیست که اینقدر کار کنی. کاری را که دوست داری پیدا کن.» مری: «ولی من کارم را دوست دارم. آنها فقط انتظار دارند که در یک چشم به هم زدن، من همه چیز را عوض کنم.» تام: «به آنها گوش نکن. آنچه را می توانی انجام بده.» مری: «من هم همین کار را می کنم. اصلا باورم نمی شود که فراموش کردم امروز به خاله ام زنگ بزنم.» تام: «ناراحت نشو. او تو را درک می کند.» مری: «می دانی او چه دوران سختی را می گذراند؟ او به من احتیاج دارد.» تام: «خیلی ناراحتی و به همین علت است که خیلی غمگینی.» مری با عصبانیت: «من همیشه غمگین نیستم. تو نمی توانی فقط به من گوش کنی؟»....... [حالا در حالتی که تام می داند چگونه به زن ها گوش کند، گفتگوی میان آنها به این شکل در می آید.]: مری: «کار خیلی زیاد است. وقتی برای خودم ندارم.» تام: «هوم، به نظر می رسد که روز سختی داشتی.» مری: «آنها توقع دارند که من در یک چشم به هم زدن، تمام چیزها را عوض کنم. نمی دانم چکار کنم.» تام: «هوم.» مری: «حتی یادم رفت به خاله ام زنگ بزنم.» تام با کمی اخم: «اوه، نه.» مری: «او در حال حاضر خیلی به من احتیاج دارد. خیلی احساس بدی دارم.» تام: «تو خیلی مهربانی. بیا خستگی در کن.».... نقل از «مردان مریخی زنان ونوسی» مترجم: لوئیز عندلیب و اشرف عدیلی (نشر علم)
«مری» بعد از ظهر یک روز خسته کننده به منزل می آید. او نیاز دارد که در مورد آن روز، با شوهرش صحبت کند. می گوید: «اینقدر کار هست که وقتی برای خود ندارم.» «تام» می گوید: «باید استعفا بدهی. احتیاج نیست که اینقدر کار کنی. کاری را که دوست داری پیدا کن.» مری: «ولی من کارم را دوست دارم. آنها فقط انتظار دارند که در یک چشم به هم زدن، من همه چیز را عوض کنم.» تام: «به آنها گوش نکن. آنچه را می توانی انجام بده.» مری: «من هم همین کار را می کنم. اصلا باورم نمی شود که فراموش کردم امروز به خاله ام زنگ بزنم.» تام: «ناراحت نشو. او تو را درک می کند.» مری: «می دانی او چه دوران سختی را می گذراند؟ او به من احتیاج دارد.» تام: «خیلی ناراحتی و به همین علت است که خیلی غمگینی.» مری با عصبانیت: «من همیشه غمگین نیستم. تو نمی توانی فقط به من گوش کنی؟»....... [حالا در حالتی که تام می داند چگونه به زن ها گوش کند، گفتگوی میان آنها به این شکل در می آید.]: مری: «کار خیلی زیاد است. وقتی برای خودم ندارم.» تام: «هوم، به نظر می رسد که روز سختی داشتی.» مری: «آنها توقع دارند که من در یک چشم به هم زدن، تمام چیزها را عوض کنم. نمی دانم چکار کنم.» تام: «هوم.» مری: «حتی یادم رفت به خاله ام زنگ بزنم.» تام با کمی اخم: «اوه، نه.» مری: «او در حال حاضر خیلی به من احتیاج دارد. خیلی احساس بدی دارم.» تام: «تو خیلی مهربانی. بیا خستگی در کن.».... نقل از «مردان مریخی زنان ونوسی» مترجم: لوئیز عندلیب و اشرف عدیلی (نشر علم)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.