بریدهای از کتاب سربدار: زندگینامه داستانی شهید محمد فرومندی اثر داود امیریان
1404/5/12
صفحۀ 112
باورم نمیشد. شنیده بودم که معاون لشگر اَست آن وقت نیمه شب داشت دسشویی هارا میشست . داشتم دیوانه میشدم!
باورم نمیشد. شنیده بودم که معاون لشگر اَست آن وقت نیمه شب داشت دسشویی هارا میشست . داشتم دیوانه میشدم!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.