بریده‌ای از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد اثر فروغ فرخزاد

ᬊ  یگان

ᬊ یگان

1403/9/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 67

گاه میگوید که : کو، آخر چه شد آن نگاه مست و افسونکار تو؟ دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم نیست پیدا بر لب تبدار تو من پریشان دیده میدوزم بر او بی صدا نالم که : اینست آنچه هست خود نمیدانم که اندوهم ز چیست زیر لب گویم: چه خوش رفتم ز دست

گاه میگوید که : کو، آخر چه شد آن نگاه مست و افسونکار تو؟ دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم نیست پیدا بر لب تبدار تو من پریشان دیده میدوزم بر او بی صدا نالم که : اینست آنچه هست خود نمیدانم که اندوهم ز چیست زیر لب گویم: چه خوش رفتم ز دست

18

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.