بریده‌ای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی

Mahoor

Mahoor

1403/11/28

بریدۀ کتاب

صفحۀ 38

حالا در ذهن من هزار شیر باز شده و سیل کلمات راه افتاده و من نمیتوانم جلوی آن را بگیرم وگرنه خفه میشوم. این است که خواهش میکنم دیگر رشته ی کلامم را نبرید، و مثل یک دختر خانمِ خوبِِ حرف شنو گوش کنید، وگرنه دیگر حرف نمیزنم. «نه، نه، نه! ابداً، حرف بزنید. من دیگر دهن باز نمیکنم. »

حالا در ذهن من هزار شیر باز شده و سیل کلمات راه افتاده و من نمیتوانم جلوی آن را بگیرم وگرنه خفه میشوم. این است که خواهش میکنم دیگر رشته ی کلامم را نبرید، و مثل یک دختر خانمِ خوبِِ حرف شنو گوش کنید، وگرنه دیگر حرف نمیزنم. «نه، نه، نه! ابداً، حرف بزنید. من دیگر دهن باز نمیکنم. »

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.