بریدۀ کتاب

فردا مسافرم
بریدۀ کتاب

صفحۀ 237

عباس، محمد را در آغوش سکینه می‌گذارد و دستی بر سر هر دو می‌کشد و: -گمانت از چه روی مرا صدایم می‌کنند ابوالقربه؟ صاحب مشک اگر مشکش خالی از آب باشد و لب‌تشنگان پیرامونش بسیار، زیانکار است... پای بر رکاب می‌گذارد و بر اسب می‌نشیند: -گوشتان به صدای الله اکبر من باشد... امیدوارم با مشک پرآب بازگردم... اگر بازنگشتم، دیدارمان کنار حوض کوثر...

عباس، محمد را در آغوش سکینه می‌گذارد و دستی بر سر هر دو می‌کشد و: -گمانت از چه روی مرا صدایم می‌کنند ابوالقربه؟ صاحب مشک اگر مشکش خالی از آب باشد و لب‌تشنگان پیرامونش بسیار، زیانکار است... پای بر رکاب می‌گذارد و بر اسب می‌نشیند: -گوشتان به صدای الله اکبر من باشد... امیدوارم با مشک پرآب بازگردم... اگر بازنگشتم، دیدارمان کنار حوض کوثر...

15

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.