بریده‌ای از کتاب جوان خام اثر فیودور داستایفسکی

ساناز

ساناز

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 109

بله، آدم افسرده اى هستم؛ هميشه دهانم رامى بندم. غالباً دوست دارم ازاتاق پر از جمعيت بيرون بروم. ممكن است به ديگران مهربانى كنم اما اغلب نمى توانم كوچکترين دليلى براى مهربانى كردن به آنها بيابم. مردم آن قدر مخلوقات درخشانى نيستندكه ارزش داشته باشد آدم به خاطر آنها به دردسر بيفتد. چرا آن ها نمى توانند علناً و مستقيماً به من نزديک شوند، چرا هميشه بايد مجبور باشم باب مراوده را من بازكنم؟

بله، آدم افسرده اى هستم؛ هميشه دهانم رامى بندم. غالباً دوست دارم ازاتاق پر از جمعيت بيرون بروم. ممكن است به ديگران مهربانى كنم اما اغلب نمى توانم كوچکترين دليلى براى مهربانى كردن به آنها بيابم. مردم آن قدر مخلوقات درخشانى نيستندكه ارزش داشته باشد آدم به خاطر آنها به دردسر بيفتد. چرا آن ها نمى توانند علناً و مستقيماً به من نزديک شوند، چرا هميشه بايد مجبور باشم باب مراوده را من بازكنم؟

21

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.