بریدهای از کتاب اینک شوکران: حسین شایسته فر به روایت همسر شهید اثر عالیه سادات حسینی
1404/3/6
صفحۀ 47
وقتی به حسین نگاه می کردم قدرتم بیشتر میشد.به صورت شکسته شده اش و به تن رنجورش که روز به روز لاغرتر می شد. با خودم می گفتم «این مرد با اینهمه درد یک آخ هم نمی گوید. پشیمان نیست. من چرا خسته و پشیمان باشم؟!» اصلا این جمله ی مخصوص حسین بود: «من حسرت آخ گفتن را روی دل آخ میگذارم. من همه چیزم را در این راه داده ام و میدهم.»
وقتی به حسین نگاه می کردم قدرتم بیشتر میشد.به صورت شکسته شده اش و به تن رنجورش که روز به روز لاغرتر می شد. با خودم می گفتم «این مرد با اینهمه درد یک آخ هم نمی گوید. پشیمان نیست. من چرا خسته و پشیمان باشم؟!» اصلا این جمله ی مخصوص حسین بود: «من حسرت آخ گفتن را روی دل آخ میگذارم. من همه چیزم را در این راه داده ام و میدهم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.