بریده‌ای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 50

همیشه بعد از این شب های رویا هشیار میشوم و این هشیاری نمی دانید چه تلخ است! وقتی آدم هشیار میشود هیاهوی انبوه مردم را در اطراف خود میشنود که در گردباد زندگی حرکت میکنند، میبیند و میشنود که مردم زنده اند و بیدارند، میبیند که در زندگی بر آنها بسته نیست. میبیند که زندگی مردم دیگر مثل خواب و خیال بر باد نمی رود و نابود نمیشود، زندگی شان پیوسته تازه می شود و همیشه جوان است:)!

همیشه بعد از این شب های رویا هشیار میشوم و این هشیاری نمی دانید چه تلخ است! وقتی آدم هشیار میشود هیاهوی انبوه مردم را در اطراف خود میشنود که در گردباد زندگی حرکت میکنند، میبیند و میشنود که مردم زنده اند و بیدارند، میبیند که در زندگی بر آنها بسته نیست. میبیند که زندگی مردم دیگر مثل خواب و خیال بر باد نمی رود و نابود نمیشود، زندگی شان پیوسته تازه می شود و همیشه جوان است:)!

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.