بریدهای از کتاب جنگاوران جوان؛ قصه های گم شده اثر جان آنتونی فلناگن
6 روز پیش
صفحۀ 88
کرولی از گوشه ی چشمش به رنجر جوان و قد بلند نگاهی انداخت. 《اوه. اون میدونست داره چیکار میکنه. خیلی خوبم میدونست. هالت همیشه میدونه داره چیکار میکنه.》
کرولی از گوشه ی چشمش به رنجر جوان و قد بلند نگاهی انداخت. 《اوه. اون میدونست داره چیکار میکنه. خیلی خوبم میدونست. هالت همیشه میدونه داره چیکار میکنه.》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.