بریدۀ کتاب

 امیری

1403/5/8

ام علاء؛ روایت زندگی‌ ام‌ الشهداء فخرالسادات طباطبایی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 232

من اگه این تسبیح رو از خودم جدا کنم گم می‌شم. موقع ذکر گفتن دستم تو دست خداست، پس هیچ وقت گم نمی‌شم. با خوشحالی گفتم : بی بی، منم دست خدا رو گرفتم. . خودم چسباندم به مشبک های ضریح. دست بی بی رها کرده بودم. به تسبیح توی دستم خیره شدم. با خودم گفتم : دیگه گم نمی شم.

من اگه این تسبیح رو از خودم جدا کنم گم می‌شم. موقع ذکر گفتن دستم تو دست خداست، پس هیچ وقت گم نمی‌شم. با خوشحالی گفتم : بی بی، منم دست خدا رو گرفتم. . خودم چسباندم به مشبک های ضریح. دست بی بی رها کرده بودم. به تسبیح توی دستم خیره شدم. با خودم گفتم : دیگه گم نمی شم.

5

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.