بریده‌ای از کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

" دریغا که بار دگر شام شد، " سراپای گیتی سیه فام شد، " همه خلق را گاه آرام شد، " مگر من، که رنج و غمم شد فزون. " جهان را نباشد خوشی در مزاج، " بجز مرگ نبود غمم را علاج، " ولیکن در آن گوشه در پای کاج، "چکیده‌ست بر خاک سه قطره خون"

" دریغا که بار دگر شام شد، " سراپای گیتی سیه فام شد، " همه خلق را گاه آرام شد، " مگر من، که رنج و غمم شد فزون. " جهان را نباشد خوشی در مزاج، " بجز مرگ نبود غمم را علاج، " ولیکن در آن گوشه در پای کاج، "چکیده‌ست بر خاک سه قطره خون"

22

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.