بریدهای از کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت
صفحۀ 20
" دریغا که بار دگر شام شد، " سراپای گیتی سیه فام شد، " همه خلق را گاه آرام شد، " مگر من، که رنج و غمم شد فزون. " جهان را نباشد خوشی در مزاج، " بجز مرگ نبود غمم را علاج، " ولیکن در آن گوشه در پای کاج، "چکیدهست بر خاک سه قطره خون"
" دریغا که بار دگر شام شد، " سراپای گیتی سیه فام شد، " همه خلق را گاه آرام شد، " مگر من، که رنج و غمم شد فزون. " جهان را نباشد خوشی در مزاج، " بجز مرگ نبود غمم را علاج، " ولیکن در آن گوشه در پای کاج، "چکیدهست بر خاک سه قطره خون"
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.